دخترم با تو سخن میگویم
دخترم با تو سخن می گویم زندگی درنگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم گل عفت ، گل صدرنگ امید گل فردای بزرگ گل فردای سپید چشم تو اینه ی روشن فردای من است گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ کس نگیرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل باغ نمی اندیشد انکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد ...