4 ماهگی دینا بانو..

دینا مامان جان تو این ماه یاد گرفتی صداهای عجیب و غریب از خودت در میاری ویاد گرفتی  که برگردی رو شکمت و سرت رو بگیری بالا خیلی ناز شدی جوجه ی من

تو تا این ماه یا خواب بودی یا گریه میکردی آخه کولیک داشتی هم خودت اذیت میشدی و هم خیلی ما رو اذیت میکردی....واقعا وحشتناک بودولی دیگه خوب شدی عزیزم  دیگه تو این ماه صبح ها از خواب بیدار میشی و

رام میخندی برای باباییت میخندی دیگه شبا از خواب که بیدار میشی بدون گریه فقط شیر میخوری و میخوابی خلاصه خیلی دختر خوبی شدی مامانی راستی هر وقت میری حمام میخوای که بیای بیرون گریه میکنی ولی همه چیت رو دوست دارم

دینای من تو تو این ماه از زندگیت یاد گرفتی پاهای ناز و کوچولوت رو بگیری من عاشق این حرکتتم خیلی قشنگه

عزیزم برات بگم که چقدر حموم کردن رو دوست داری عاشق آب بازی ایی وقتی از حموم میای بیرون تا 5 دقه فقط گریه میکنی

آفیت آب گرم خوشگلم

گل مامان تو این یه ماه پریابه دنیا اومد یه همبازیه دیگه به همبازیات اضافه شد میدونی حساب کردم 12تا همبازی داری یعنی 12 نفر به فامیل اضافه میشن و همه شونم با تو هم سن هستن دینا جانم تازه داری نشستنم یاد میگیری ماشاالله مامان زنمو فاطیت میگه دختر از پسر حرکتاش زودتر میشه ولی من باور ندارم میگم بچه با بچه فرق میکنه دختر و پسر هم نداره آخه محمد صالح هم تا الان فقط میتونه رو 4 دست و پاش وایسه ولی هنوز گوگله نمیکنه مرسی مامانی که از الان باعث افتخار مامان و باباتی عزیزم

دخترم ماه رمضونه و منم نتانستم امسال روزه بگیرم آخه تو دیگه شیر خشک نمیخوری و مدام شیر مادر میخوردی منم شرمنده خدا شدم راستی دینا تو خیلی در دری هستی وقتی که بیرونیم اصلا اذیتم نمیکنی اولا همیشه خواب بودی ولی تازگیا بازی میکنی

البته اینم بگم که مامان جون خیلی دوست داره و تو بغل مامان جون تو هم همیشه آرومی خلاصه میگن دل به دل راه داره دیگه

و در آخر این ماه الهی بمیرم مامان برات واکسن زدیم و تو خیلی گریه کردی و خیلی اذیت شدی ولی چی میشه کرد مامانی باید تحمل کنی دیگه من و بابایی و مامان جون رفتیم برای واکسن زدن اولش قدو وزن کردنت که قدت ماشالله ماشالله شده بود 65 و وزنتم 7.5 با دور سره 42 همه چیت خوب و عالی بود مامان جون فقط خانمه گفت که وزنش یه دفه خیلی زیاد شده منم گفتم خب هزار ماشالله خوب شیر میخوره ولی خدارو شکر که همه چیت خوب بود من و مامان جون وایستادیم بیرون تو با باباییت رفتی اتاق واکسن و برات واکسن زدن ما تحمل دیدنش رو نداشتیم

الهی الهی ......