دینا جانمدینا جانم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

دینا خورشید زندگیه مامان و بابا

آبجی دلسا دنیا اومد

1394/10/17 15:48
نویسنده : مامان فرزانه
710 بازدید
اشتراک گذاری

دینا جونم تا الان وقت نکرده بودم بیام تا برات بگم آبجی کوچولوت دنیا اومد عزیزم اسمش رو گذاشتیم دلسا خیلی شبیه توئه خیلی هرکسی میاد میبینه میگه انگار خدا دینا رو از اول داده  بهتون خب هرچی باشه خواهرین دیگه

حالا بگم از تو دختر ناز و فهمیده مامان و بابا

دینا جونم اولش که رفتم بیمارستان فقط دلم پیش تو مانده بود مامان فدات شه عزیز دلم بهت گفتم مامان داره میره دکتر و زود میاد تو هم با چشمای ناز و معصومت نگام کردی و گفتی مامان جیز نشی و زود بیا اشکم داشت در میومد اصلا طاقت دوری از تو رو نداشتم ........................

اما مجبور بودم که برم عشقم من و بابا و مامان جون رفتیم بیمارستان فاطمیه ساعت 11 بود البته از دیشبش که داشتم درد میکشیدم مهربونم تو هی بیدار میشدی و میگفتی مامان دلت درد؟؟؟؟؟؟؟ منم گریه میکردم و میگفتم آره قربونت برم آره فدات شم الهی دلم درد میکنه و تو هم میامدی بغلم تا خوابت میبرد خلاصه شب خوبی نداشتیم نه من نه تو

ساعت 11 بود که رفتم بیمارستان بهم گفتن خب اومدی الان 5 سانتی و بستریم کردن ولی روند زایمان خوب پیش ررفت البته خاله ریحانه اونجا پیش من بود و خاله پری پیش تو بود و اون تو رو نگه داشته بود الحمدالله دلسا جونم هم برای ساعت 2 و 10 دقیقه روز 5 شنبه دنیا اومد سالم بود و همین برای من و بابات کافیه خدا رو شکر

به محض اینکه دلسا دنیا اومد خاله پری تو رو آورد پیش من تو همینجوری ماتت برده بود و نگاه من میکردی منم بهت گفتم دختر نازم آبجی دلسا دنیا اومد و تو هم رفتی سراغش اولش خیلی بوسش کردی بعد بدون اینکه کسی بهت بگه گفتی دلسا دوست دارم و منم به زور جلو اشکامو گرفته بودم طفلکی من پات زخم شده بود و دلم بیشتر آتیش گرفت اما چیکار کنم ماشالا از بس شلوغ میکنی

خلاصه منو بردن تو بخش و تو هم تو بغل من اومدی تا وقتی که پرستارا اومدن گفتن وقت ملاقات تمومه نگاتو از من برنمیداشتی وقتی خاله پری بغلت کرد تا ببرتت خونه اونجا یه کم گریه کردی و با اون زبون شیرینت گفتی مامان پاچو بلیم یعنی  فقط پیش مامانم بود که خودمو نگه داشتم گفتم مامان جان تو برو منم میام و تو رو با گریه بردن خیلی دلم گرفت اما از طرفی هم خوشحال بودم که دلسا دنیا اومده بود و دیگه سنگین نبودم و میتونستم باهات بازی کنم

مامان فذات شه الهی خیلی دوستتون دارم خیلی زیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)