دینا جانمدینا جانم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

دینا خورشید زندگیه مامان و بابا

آغاز مسیر مادری و معجزه الهی ...

1393/7/14 16:58
نویسنده : مامان فرزانه
388 بازدید
اشتراک گذاری

دینا جانم درست اوایل ماه رمضان پارسال بود که فهمیدم تورو باردارم تیرماه 1392 با بابا جونت رفتیم آزمایشگاه سینا و آزمایش دادم بعد از یه ساعت استرسی که داشتیم جوابش اومد و مثبت بود من و بابات به هم نگاه کردیم و خیلی هیجان زده بودیم خیلی شوکه شدیم تصمیم گرفتیم تا مطمئن نشدیم قضیه رو به کسی نگیم .................

                             ادامه دارد ........

دینا جانم درست اوایل ماه رمضان پارسال بود که فهمیدم تورو باردارم تیرماه 1392 با بابا جونت

 

رفتیم آزمایشگاه سینا و آزمایش دادم بعد از یه ساعت استرسی که داشتیم جوابش اومد و مثبت بود من

 

و بابات به هم نگاه کردیم و خیلی هیجان زده بودیم خیلی شوکه شدیم تصمیم گرفتیم تا مطمئن نشدیم

 

قضیه رو به کسی نگیم .1392/4/29 فردای اون روز رفتیم پیش دکتر مساعد آزمایشام رو

نشونش دادم اونم برام دوباره آزمایش نوشت ما هم سریعا رفتیم و تو همون روز آزمایش دادیم و

جوابش رو گرفتیم بردیم پیش دکتر اونم بهمون تبریک گفت و ماهم شاد از تو مطبش اومدیم بیرون تا

اینکه روز1392/5/2متوجه یه سری تغییرات تو خودم شدم و بازم رفتیم پیش مساعد وقتی قضیه

رو براش توضیح دادم دوباره برام آزمایش نوشت و جوابش رو که دید گفت خانم ابراهیمی متاسفم

جنین شما سقط شده و آزمایشتون میگه شما اصلا باردار نیستین اونجا بود که اشک از چشمام ریخت

خیلی ناراحت شدم به خاطر همین برام سونوگرافی نوشت و گفت اینجا معلوم میشه که شما بچه داری

یا نه؟؟؟؟وقتی به بابات گفتم اونم خیلی ناراحت شدبا وجود اینکه روزه بود و خسته رفتیم تا آخر وقت

نوبتم شد و سونو گرافی رو انجام دادم ولی متاسفانه اونجا هم گفت که جنین در رحم دیده نشد انگار تمام غمای دنیا خالی شد تو سرم

جواب رو که به دکتر نشان دادیم گفت یه سری دارو برات مینویسم بخور تا هرچی هم که داخل رحمت

هست بیرون بیاد.گریه کردم و گفتم یعنی راهی نداره؟؟؟؟؟؟گفت متاسفم منم داروها رو نخوردم و

دوباره 10روز دیگه رفتم سونوگرافی البته بماند که تو این 10 روز چی کشیدم فقط از خدا میخواستم

که تو رو ازم نگیره دوباره با بابات رفتیم و من سونو دادم ایندفعه با کمال تعجب دکتر گفت که مبارکه

خانم اینم صدای قلبش و من برای اولین بار صدای قلبت رو شنیدم اینجوری شد که تو شدی هدیه الهی

من و بزرگترین معجزه برای من و بابات فقط بهت بگم که نمیدونستیم از خوشحالی باید چیکار کنیم خدایا شکرتممنونم که جوابمون رو دادی مرسی که یه فرشته کوچولو بهمون تو این ماه هدیه کردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)